شیرین تر از عسل
گلم اول از همه عذرخواهی مامان پرمشغله ات را قبول کن که وقت نکردم بیام و از کارهایی که یاد گرفتی و خاطرات شیرینت بنویسم. میدونم اگه باز هم زمان بگذره همه این خاطرات شیرین یادم میره و جایی نوشته نمیشه که برات بمونه جند وقتی است(حدودا یک ماه) که به عکسهات که تمام خونه از هال و اتاقها و آشپزخونه و روی یخچال و... هستن با این انگشت نمکی و خوردنی ات اشاره میکنی و میگی من من اولی را نشون میدی بعد شروع میکنی همشون را بهمون نشون میدی و من من میکنی. عکس سه نفرمون را هم نشون میدی و بابا و مامان میگی خونه مامان بزرگ اینا بودیم به عکسی بچگی عمو اشاره کردی و گفتی عمو!!!!من اینجوری شدم بعد فهمیدم عمو بهت یاد داده که این عکس خودشه. عکسهای عموهای شهید ...